ـ نوشتن هم شد كار؟! برو فكر نون باش كه خربزه آبه! مرد، مداد را روي كاغذ گذاشت و سر بالا آورد. چشمان سرخ زن به او دوخته شده بود. ـ كاش كسي پيدا ميشد و اين لوحهاي تقدير و ديپلمهاي افتخارات رو ميخريد. اون وقت گمونم وضعمون بهتر… بیشتر »
آخرین نظرات