نفحات الانس

 خانه ورود
عرفه آمد و دل، شوق به بخشش دارد
ارسال شده در 30 مرداد 1397 توسط اكرم عليحاني در انتظار

روز عرفه، روزی است که در‌های آسمان را
برای پذیرش تضرع‌های عاشقانه‌ بندگان ذات اقدس الهی می‌گشایند.
روز عرفه، روزی است که حق تعالی بندگان خویش را به عبادت
و اطاعت خود دعوت کرده و از آن سوی سفره جود خود را برای آنها گسترانیده است.

عرفه چه روزی است؟
روز عرفه از اعیاد عظیم است اگر چه به اسم عید نامیده نشده و روزی است که حق تعالی بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود فراخوانده و سفره های جود و احسان خود را برای ایشان گسترانیده و شیطان در این روز خوار و حقیرتر و رانده‌تر، و در خشمناک‌ترین اوقات خواهد بود.
پس در این روز در زیر آسمان روند و اعتراف و اقرار کنند نزد حق تعالی به گناهان خود تا سعادتمند گردند به ثواب عرفات و گناهانشان آمرزیده گردد و مشغول گردند به اعمال و ادعیه عرفه که از حجج طاهره علیهم السلام روایت شده است که بهترین آن دعای عرفه امام حسین (علیه السلام) است.

بهترین کارها در روز عرفه چیست:

روز عرفه، روز درخواست از خداوند
در روایتی است که از پیغمبر اکرم نقل شده است که خداوند وحی فرستاد به بعضی از پیامبرانش که این متن وحی الهی است که بر فرض که اهل هفت آسمان و تمام زمین، همگی از من درخواست کنند و به هرکدام هرچه که خواستند را بدهم، از خزانه، حکومت و فضل الهی ذره‏ ای کاسته نمی‌شود؛ حتی مثل یک بال پشه هم از خزانه من کم نمی‌شود؛ و چه‏ طور ممکن است که از فضل الهی کاسته شود در حالی که من سردمدار آن هستم!؟

روز امید خوشبختی برای همه
روایتی دیگری از زین العابدین صلوات الله علیه آمده که محدث قمی هم آن را در مفاتیح نقل کرده است؛ در آن روایت آمده است که روز عرفه بود و حضرت دیدند که سائلی دارد از مردم، یعنی غیر خدا، درخواست می‌کند؛ حضرت به او فرمود: وای بر تو! در چنین روزی از غیر خدا تقاضا و درخواست می‌کنی!؟ و حال آنکه امید می‌رود در چنین روزی فضل الهی شامل طفل‌هایی شود که در رحم مادر هستند. امید است که اینها خوشبخت و سعادتمند شوند.

فضیلت زیارت امام حسین در عرفه
مسأله مهم در روز عرفه زیارت امام حسین(علیه‏السلام) است که در حدیث آمده است خداوند قبل از آنکه به سرزمین عرفات نظر کند، به زائرین امام حسین(علیه‏السلام) نظر می‌افکند و این نظر افکندن در زمان‌های حساس و سرنوشت‌ساز مانند شب قدر، عید فطر، عید قربان و عید غدیر است که افضل اعمال در این زمان‌ها زیارت امام حسین(علیه‏السلام) است.

این روز را از دست ندهید!
هر لحظه‌ای از لحظات این روز برای ما گران بها است؛ به خصوص برای دعا و درخواست از خداوند. این فرصت بهترین فرصت است. پس این فرصت را از دست ندهید! به خصوص از ظهر تا هنگام غروب را که در روایات وارد شده است. بدانید اگر می‏‌خواهید مشکلاتتان را حل کنید بیایید ‌این چند ساعت را درِ خانه خدا بروید و از او بخواهید؛ چه حاجت‏‌های مادی را و چه معنوی را، همه را از او بخواهید. چون امروز برد دعا خیلی زیاد است. بخصوص درباره دیگران اگر دعا کنید، ما در روایت داریم که خدا چند هزار برابر به شما اعطا می‏‌کند.

نظر دهید »
نوشتن هم شد کار؟!
ارسال شده در 14 تیر 1397 توسط اكرم عليحاني در انتظار

ـ نوشتن‌ هم‌ شد كار؟! برو فكر نون‌ باش‌ كه‌ خربزه‌ آبه‌!
مرد، مداد را روي‌ كاغذ گذاشت‌ و سر بالا آورد. چشمان‌ سرخ‌ زن‌ به‌ او دوخته‌ شده‌ بود.
ـ كاش‌ كسي‌ پيدا مي‌شد و اين‌ لوحهاي‌ تقدير و ديپلمهاي‌ افتخارات‌ رو مي‌خريد. اون‌ وقت‌ گمونم‌ وضعمون‌ بهتر مي‌شد و صاحبخونه‌ دست‌ از سرمون‌ برمي‌داشت‌!
دست‌ لرزان‌ مرد، بر تن‌ كاغذ نشست‌. زن‌ باز هم‌ گفت‌؛ ولي‌ مرد، از پشت‌ چشماني‌ خيس‌، همچنان‌ به‌ تن‌ سفيد كاغذ نگاه‌ مي‌كرد.
با صداي‌ در، سر بالا آورد. زن‌ رفته‌ بود، اما كلماتش‌ چون‌ هرمي‌ سوزان‌، بر فضا سنگيني‌ مي‌كرد. و مرد، اين‌ را به‌ خوبي‌ حس‌ كرد.
برخاست‌ و به‌ كنار پنجره‌ رفت‌. پرده‌ را كنار زد. كوچه‌، پس‌ از ازدحام‌ صبحگاهي‌، حالا زير پرتو آفتاب،‌ كه‌ بالا آمده‌ بود، گوش‌ به‌ صداي‌ خيابان‌ و آرامش‌ خانه‌ها سپرده‌ بود.
مرد، سر بر ميله‌هاي‌ پنجره‌ گذاشت‌. بعد پشت‌ دستها را جلو آورد و به‌ ميله‌ها چسباند و صورت‌ بر آن‌ خواباند. كلام‌ زن‌ بر شانه‌هايش‌ سنگيني‌ مي‌كرد. نسيم‌ از لاي‌ انگشتان‌ بر صورت‌ خيسش‌ گذشت‌.
برگشت‌. اتاق‌، با تخت‌ كوچكي‌ كه‌ در كنار پنجره‌ بود و دوقلوها در آن‌ خوابيده‌ بودند و ميزي‌ با روكشي‌ از چوب‌، كه‌ تلويزيون‌ چهارده‌ اينچ‌ روي‌ آن‌ بود و قفسة‌ كتابها، دور سرش‌ مي‌چرخيدند. دست‌ روي‌ سينه‌اش‌ فشرد و جلو رفت‌. انگشتانش‌ بر كتابها نشست‌. همه‌ چيز ايستاد.
صداي‌ گرية‌ يكي‌ از دو قلوها بلند شد. برگشت‌. چشمان‌ سياه‌ كودك‌، پر اشك‌ شده‌ بود. او را از تخت‌ بلند كرد. خواهرش‌ چشم‌ باز كرد، و به‌ آنها خيره‌ شد. مرد به‌ رويش‌ لبخند زد، و كودك‌ را، همراه‌ خود، به‌ كنار كتابها آورد.
ـ دختر گلم‌! آروم‌ باش‌. نگاه‌ كن‌، چقدر قشنگن‌! ببين‌ اين‌ يكي‌ چقدر گل‌ روشه‌! چه‌ گلهاي‌ درشتي‌! اسمش‌ »شيدا»ست‌. مثل‌ خودت‌.
و ياد قهرمانِ زنِ داستان‌، چشمانش‌ را پر اشك‌ كرد. كودك‌ سرتكان‌ داد، و نگاهش‌ را به‌ سوي‌ خواهرش‌ چرخاند.
ـ اين‌ يكي‌ رو ببين‌! رو جلدش‌ يه‌ فانوسه‌!
انگشتان‌ كوچك‌ كودك‌، بر كتابها لغزيد. مرد، او را جلوتر برد.
ـ اين‌ دو تا، عين‌ شما دوقلوهان‌: بازيگوش‌ و… آهان‌، »آينه‌ عشق‌» هم‌ پيدا شد!
دست‌ كودك‌ ميان‌ كتابها فرو رفت‌. مرد، او را عقب‌ كشيد. چند كتاب‌، همراه‌ كودك‌ بر زمين‌ افتاد.
مرد نشست‌. كودك‌ هم‌ نشست‌ و كتابها را به‌ هم‌ ريخت‌. از ميان‌ صفحات‌، چند كاغذ رنگي‌ بيرون‌ افتاد.
مرد، دست‌ بر سر گذاشت‌. عرق‌ كرده‌ بود. لوحهاي‌ تقدير و ديپلمهاي‌ افتخار، نگاه‌ مشتاق‌ كودك‌ را به‌ سوي‌ خود كشيد. كودك‌ درون‌ تخت‌، به‌ پهلو غلتيد، و دستهاي‌ كوچكش‌ را به‌ لبة‌ تخت‌ گرفت‌. دست‌ عرق‌ كردة‌ مرد، كاغذها را لمس‌ كرد:
»لوح‌ تقدير جشنوارة فرهنگي‌ ـ هنري‌…، براي‌ اثر »رهاورد»، به‌ عزيز فرهيخته‌… (مقام‌ دوم‌ گروه‌ سني‌ آزاد).»
كودك‌ آن‌ را از دستش‌ كشيد.
»تقديرنامة‌ مسابقة‌ بزرگ‌…»
كودك‌ را در آغوش‌ كشيد و به‌ تخت‌ برگرداند. خواهرش‌ با ديدن‌ او آرام‌ گرفت‌ و دستهاي‌ كوچكش‌ را بر صورتش‌ كشيد.
مرد برخاست‌ و دور اتاق‌ گشت‌. قابهاي‌ چوبي‌ و فلزي‌، روي‌ ديوار بودند:
»ديپلم‌ افتخار براي‌ نگارش‌ داستان‌…» با قابي‌ چوبي‌ و حاشيه‌اي‌ ليمويي‌ رنگ‌، كه‌ امضاي‌ مقام‌ معاونت‌ زير آن‌ ديده‌ مي‌شد. لوح‌ تشويق‌ ديگري‌ در كنارش‌ بود، با قابي‌ فلزي‌. بعد، تقديرنامه‌اي‌ با چند جملة‌ كوتاه‌. اين‌ يكي‌ هم‌ چارچوبي‌ فلزي‌ داشت‌. همه‌ را از ديوار برداشت‌. نگاهش‌ به‌ دوقلوها پر كشيد: رو به‌ هم‌، چشمها را بسته‌ و خوابشان‌ برده‌ بود. دستي‌ به‌ موهاي‌ زبر صورت‌ كشيد، و از بالا به‌ قابها و مقواهاي‌ رنگي‌ لوحهاي‌ تقدير و تشويق‌ نگاه‌ كرد. چون‌ وصله‌اي‌ ناجور، روي‌ موكت‌ چسبيده‌ بودند.
ناگهان‌ از همه‌ سوي‌ اتاق‌، صداي‌ كف‌ زدن‌ برخاست‌؛ و صداي مردان‌ و زناني‌ كه‌ همه‌، يكباره‌ و بلندبلند به‌ حرف‌ زدن‌ افتادند. دستهايش‌ را بالا آورد. صداها اوج‌ گرفت‌. زانوانش‌ لرزيد. در ميان‌ هياهو، صداي‌ زنش‌، چون‌ ناقوس‌ در گوشش‌ زنگ‌ زد:
ـ »نوشتن‌ هم‌ شد كار، شد كار، شد كار… ! كاش‌ كسي‌ پيدا مي‌شد و اين‌ لوحهاي‌ تقدير و ديپلمهاي‌ افتخارت‌ رو مي‌خريد… هه‌هه‌هه‌… اون‌ وقت‌ گمونم‌ وضعمون‌ بهتر مي‌شد، و صاحبخونه‌ دست‌ از سرمون‌ برمي‌داشت‌… هه‌ هه‌ هه‌…»
صورت‌ بر قاب‌ چوبي‌ با حاشية‌ ليمويي‌ رنگ‌ خواباند. خنك‌ بود. حس‌ كرد كلمات‌ متن‌، قدم‌ بر صورتش‌ گذاشتند؛ يك‌ به‌ يك‌؛ چون‌ صفي‌ از مورچگان‌، كه‌ در راهي‌ پر فراز و نشيب‌ افتاده‌اند:
«هر چه‌ ساليان‌ بيشتري‌ از دوران‌ دفاع‌ مقدس‌ مي‌گذرد، لزوم‌ ثبت‌ هنرمندانة‌ وقايع‌ آن‌ دوران‌ باشكوهِ استثنايي‌ و انتقال‌ آن‌ به‌ نسلهاي‌ بعد، بيشتر رخ‌ مي‌نمايد. و اهميت‌ تلاش‌ جناب‌عالي‌ در اين‌ عرصه‌، دو چندان‌ مي‌شود.»
صورت‌ مرد لرزيد. انگشتانش‌ قاب‌ را كنار زد. لوحي‌ ديگر زير آن‌ بود. چشم‌ بست‌:
»سرزمين‌ نور، همان‌ وادي‌ عشق‌ و مهبط‌ ملائك‌ است‌. آنجا آغشته‌ به‌ بوي‌ بهشت‌ و عطر ماندگار شهيدان‌ است‌. زهي‌ سعادت‌…اميد كه‌ قلم‌ نجيب‌ شما، همواره‌ راوي‌ نور و رحمت‌ و سعادت‌ باشد.»
اشك‌ پشت‌ پلكها بي‌تابي‌ مي‌كرد. صورت‌ از لوح‌ برداشت‌ و چشم‌ گشود. مداد ميان‌ انگشتانش‌ بود. چيزي‌ دستش‌ را تكان‌ داد و پيش‌ برد. مداد، كنار حاشية‌ لوح‌ ايستاد. كمي‌ خم‌ شد. بعد به‌ آرامي‌ روي‌ مقواي‌ سبز لوح‌ لغزيد. مرد، با چشماني‌ خيس‌، به‌ حركت‌ انگشتش‌ خيره‌ شد. ديد كه‌ مداد نوشت‌:
ـ چرا درو باز…
زن، با ديدن‌ مرد، زانو بر زمين‌ زد. صداي‌ بچه‌ها او را از مرد دور كرد.
ـ اينها كه‌ هلاك‌ شدند!
بچه‌ها در آغوش‌ مادر، آرام‌ گرفتند.
ـ من‌ رو بگو كه‌ زود اومدم‌ خبر خوشحالي‌ بدم‌.
مرد پوزخند زد. خطهاي‌ حاشية‌ سبز، چون‌ گلوله‌هاي‌ آمادة‌ شليك‌، رو به‌ او نشانه‌ رفته‌ بودند.
ـ معصوم‌ خانم‌ رو دم‌ نونوايي‌ ديدم‌. آقاشون‌ هم‌ بود؛ آقاي‌ فرهادي‌. سلام‌ رسوند. گفت‌: »آقاتون‌ هنوز بيكاره‌؟» گفتم‌: بله‌. سالهاست‌ كه‌ خونه‌ نشينه‌. مدام‌ نشسته‌ و كاغذ سياه‌ مي‌كنه‌. گفت‌: »من‌ كاراشو خوندم‌. خيلي‌ خوبه‌. بهش‌ بگو دوست‌ داره‌ مسئول‌ صفحة‌ نمي‌دونم‌ چي‌ چي‌ روزنامه‌ بشه‌؟» گفتم‌: معلومه‌ كه‌ دوست‌ داره‌؛ از خداشه‌. گفت‌: »پس‌ از همين‌ فردا صبح‌ بياد روزنامه‌ و كارش‌ رو شروع‌ كنه‌.» اسم‌ روزنامه‌شو هم‌ گفت‌؛ من‌ يادم‌ نموند!
مرد، سر به‌ زير انداخت‌. نگاه‌ زن‌ به‌ كتابها و قابهاي‌ ميان‌ آنها افتاد.
ـ اينها چرا اينجان‌؟ باز چند دقيقه‌ من‌ رفتم‌ بيرون‌، خونه‌ به‌ هم‌ ريخت‌! كار د‌ُر‌ُست‌ مي‌كني‌ براي‌ ما!
مرد، سر بالا گرفت‌. نسيم‌، پردة‌ مقابل‌ پنجره‌ را كنار مي‌زد، و آفتاب‌ را تا ميان‌ اتاق‌ مي‌كشيد. بلند شد و به‌ كنار كتابها رفت‌. لوح‌ سبز را بالا آورد. كنار حاشية‌ آن‌، خالي‌ بود. چيزي‌ نوشته‌ نشده‌ بود. لبخند زد و آن‌ را روي‌ ديوار گذاشت‌.
دستهاي‌ كوچك‌ دوقلوها، لبة‌ تخت‌ را فشرد. سرها بالا آمد.
زن‌، از آشپزخانه‌، بلند گفت‌: نه‌! مثل‌ اينكه‌ بالاخره‌ يه‌ نفر پيدا شد و اين‌ كاغذ سياه‌ كردن‌هات‌ رو ديد. نمي‌دونم‌ والله چي‌ بگم‌! شايدم‌ هم‌ حق‌ با تو باشه‌؛ به‌ نوشتن‌ هم‌ بشه‌ گفت‌ كار. ولي‌ اي‌ كاش‌ به‌ جاي‌ نوشتن‌ داستان‌، چند تا چك‌ مي‌نوشتي‌، تا من‌ مي‌رفتم‌ و نقدش‌ مي‌كردم‌. اين‌ جوري‌، حتماً صاحبخونه‌ دست‌ از سرمون‌ برمي‌داشت‌!
منبع: http://anjomanghalam.ir

14 تیر ماه روز قلم شغل نوشتن نظر دهید »
نظام هستی در آستانه قیامت دچار چه تحولاتی می شود؟
ارسال شده در 12 تیر 1397 توسط اكرم عليحاني در انتظار

در آن روز پـرده هـا كـنـار مـى رود، و حـقـايـق آشـكـار مـى شـود، ديـده هـاى انسان بينا شده و همه اعمال نيك و بد خويش را حاضر و آماده مى بيند. قرآن كريم در آيات بسيارى از ماجراهاى آن روز و تحولات سريع و بنيادين آن حكايت مى كند.
 

* تحول نظام هستى در آستانه قيامت

آيـات مـتـعـددى كـه در زمـيـنـه مـقـدمـات و عـلائم رسـتـاخـيـز نـازل شـده هـمـگـى نشان مى دهد كه قيامت به طور ساده و آرام برپا نمى شود؛  بلكه رستاخيز جـهـان كـه سرآغاز رستاخيز انسان است فراگير و همه جانبه بوده و آنچنان سريع، وسيع و عميق مى باشد كه در سراسر كائنات دگرگونى عظيم و ناگهانى را به همراه دارد.

در آن روز كـه طـومـار حـيات اين جهان به اراده و مشيت الهى در هم مى پيچد، خورشيد تيره و بى فـروغ مـى شـود و سـتارگان در هم فرو مى ريزند و كوهها متلاشى مى گردند، جهان، جهان ديـگـرى مـى شـود؛ و انـسـانـهـايـى كـه هـزاران سـال در دل خـاك آرمـيده اند از گورها برمى خيزند، و شتابان براى محاكمه اى عادلانه و دقيق به سوى دادگاه عدل الهى و صحنه محشر روان مى گردند.

در آن روز پـرده هـا كـنـار مـى رود، و حـقـايـق آشـكـار مـى شـود، ديـده هـاى انسان بينا شده و همه اعمال نيك و بد خويش را حاضر و آماده مى بيند. قرآن كريم در آيات بسيارى از ماجراهاى آن روز و تحولات سريع و بنيادين آن حكايت مى كند.

دگرگونى آسمانها

قرآن درباره خلقت آسمانها مى فرمايد:

«مـا هـفـت آسـمان محكم براى شما بنا كرديم. ما آسمانها را به صورت طبقه طبقه بـر روى هـم آفـريـديـم.  آسـمـانـهـا را بـر افـراشـتـه (و در آنـهـا) تـوازن و تعادل برقرار ساخت. آسمانهايى كه شكاف ندارند. آسمانى كه آب رسـانـى انـسانها و زمين را به عهده دارد. آسمانى كه با ستارگان آرايش داده شده اسـت. امـّا همين آسمانها هنگام برپايى قيامت، ويژگي هاى خود را از دست داده ، سست مـى شـونـد. بـه جـاى انسجام ، گسسته مى شود. آن همه زيبايى به صـورت دود درمـى آيـد. هـمـچـون مـس گـداخـتـه شـود. شكاف ها برمى دارد. جـريـان و حـركـت مـى يـابـد. هـمـچـون طـومـار، درهـم پـيچيده مى شود.

* دگرگونى خورشيد و ماه

خـورشـيـدى كـه پـر نـور و حـرارت بـود. خـورشيدى كه با نورش مورد سوگند خـداونـد قـرار گـرفـت. خـورشـيـد و مـاهـى كـه بـا حـسـاب دقـيـق ، بـه كـار مـشـغـولنـد، نـظـامـشـان مـوقـت اسـت نـه دائم . پـس آن اجل به سرآيد و نظام فرو پاشد و خورشيد و ماه همچون آسمان و زمين ، دگرگون شوند. آنگاه كـه خـورشـيـد تاريك مى گردد. ماه نيز (چون تابع خورشيد است) نور خود را از دست مى دهد.

در نـظـام آفـريـنـش ، حـركـت سـيـّارات طـورى تـنـظيم شده كه به همديگر برخورد نمى كنند و اصـطـكـاكـى نـدارنـد. بـه عـنـوان نـمـونـه ، خـورشـيـد و مـاه بـه يـكـديـگـر بـرخـورد نـمـى كنند. زمانى كه قيامت برپا شود، نظام تكوين به هم خورده ، خورشيد و ماه هر يك از مدار اصلى خارج و يك جا جمع مى شوند.

* دگرگونى ستارگان

هر يك از خورشيد و ماه و ساير ستارگان كه در فلك و مدار مخصوص خود در حركتند، آن روز از مدار خارج مى شوند و پراكنده مى گردند و به تاريكى مى گرايند. ستارگان راهـنـمـايـان بـودنـد و در جـاده ها و درياها، وسيله هدايت و راهيابى و تشخيص قبله و جهت قرار مى گرفتند. هنگام برپايى قيامت نورشان گرفته مى شود و آثار هدايتشان نابود مى گردد.

* دگرگونى كوه ها

كوهها از جا كنده مى شوند. حركت مى كنند. و يكباره در هم كوبيده و مـتـلاشـى مـى گـردنـد. و سـپـس آن قـطـعه ها چنان متلاشى شوند كه همچون گردهاى پراكنده . و بـه صـورت پـشـم زده شـده درآيـنـد. آن عـظـمـت و سـنـگـينى و بـزرگـى چـنـان مـى شـود كـه گـويـى كـوهـى نـبـوده اسـت و بـه صـورت سـراب در مـى آيد.

* دگرگونى زمين

زمين همچون گهواره، حركتى آرام بخش دارد و يكى از نعمتهاى بزرگ خداوند نسبت به بندگان ، آرامـى آن است . چون قيامت برپا شود چنان مى لرزد كه خداوند از آن به واقعه بـزرگ يـاد كـرده اسـت. زمـيـن در آن روز بـشـدّت درهـم كـوبـيـده مـى شـود. و زمـين با تكانى شديد درهم مى ريزد. هر چه در خود دارد، هـنـگـام قـيـامـت پـس داده ، آشـكـار مـى سـازد. در آن هـنـگـام ، زمـين تمام خبرهاى خود را بازگو مى كند.

آن زمان ، خورشيد تابان، كُوِّرَتْ

كوههاى سخت و سنگين ، سُيِّرَت

آبها در كام دريا، سُجِّرَتْ

آتش دوزخ بشدّت سُعِّرَتْ

پس در آن هنگام جنّت، اُزْلِفَتْ

خود بداند هر كسى ما اُحْضِرَتْ

* زلزله عظيم

«يـا اَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْئٌ عَظيمٌَ يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرىَ النّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَلكِنَّ عَذابَ اللهِ شَديدٌ/ مـردم ! از پروردگارتان بترسيد، همانا زلزله رستاخير واقعه عظيمى است، آن روز كه ببينيد هـر مـادر شـيـردهـى كـودك خود را فراموش مى كند و هر زن باردارى جنين خود را بگذارد و گمان كنى كه مردم، مست هستند و حال آنكه مست نيستند، ليكن كيفر الهى سخت و شديد است».

از ايـن آيه، به دست مى آيد كه زلزله ، پيش از رستاخيز و در آستانه قيامت واقع مى شود؛ نه روز رستاخيز، چون در آن روز نه زن باردار وجود دارد نه زن شيرده.

قیامت مختصری در مورد تحولات زمین قبل از قیامت نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6

آخرین مطالب

  • حصار دلتنگی
  • پیغام آشنا
  • کاش...
  • دوباره جمعه قرار همیشگی من و....
  • دوست خوب مثل ....
  • در وصف رهبرعزیزم-مداحی زیبا
  • ارزش احترام به همسران
  • دوای درد بی درمان تویی
  • لطفا نظر بدین...
  • عرفه آمد و دل، شوق به بخشش دارد

آخرین نظرات

  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در کاش...
  • زكي زاده  
    • مائده
    در در مسیــــر بهشــــت
  • زكي زاده  
    • مائده
    در سلام بر گل نرگس
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در ارزش احترام به همسران
  • Mim.Es  
    • قدم‌های عاشـ ـقی
    • کویرم تشنه باران
    در در وصف رهبرعزیزم-مداحی زیبا
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در در وصف رهبرعزیزم-مداحی زیبا
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در ارزش احترام به همسران

پیوندهای وبلاگ

  • درد دل با خدا
  • خانواده خاصـ